آن هنگام که همگان در اوج شکوه و عظمتش می پندارند.خود به راستی می داند آنچه در دل دارد.نه عظمت،که تظاهر است بدان.
هر روز از شرق آسمان سر بر می آورد با این رسالت که روشنایش را بر سر زمینیان فرو ریزد،روزهای تکراریشان را گرما بخشد.حال آنکه خود در دل سرد است و بی رمق،تنها و بی هدف...
آخرین روزهای شهریور را انتظار می کشد تا بیایند...
ابرهای پاییزی را انتظار می کشد تا بیایند...
بیایند و او را از زندان آبی برهانند و میان آسمان خاکستری بیکران رها سازند.
جایی که قطره های بیرنگ پوچی شعله های حرص را در سینه فرو خواهند نشاند
جایی که تنهایی را آنگونه که باید،میتوان احساس کرد...
خورشید تابستان اگرچه گرم و روشن
در دل خاموشی و سرما را می جوید،چه...
بیزار است از پایکوبی میمون وار سرمستان بی درد...
او این شادی پست و زمینی را نمیخواهد
ترجیح می دهد از پشت یک شیشه ی لک شده،در یک صبح پاییزی و از پس یک نگاه غم زده دیده شود
آه...
.
.
.
کجاست آن صبح پاییزی؟
[بیایند و او را از زندان آبی برهانند و میان آسمان خاکستری بیکران رها سازند.
جایی که قطره های بیرنگ پوچی شعله های حرص را در سینه فرو خواهند نشاند]
سینا عالیه.
ممنون رفیق.
جایی که تنهایی را آنگونه که باید،میتوان احساس کرد...
قشنگه.مثل دووم متال.لینکت کردم دوست داشتی لینک کن
حتما حتما.
سلام؛
ببخشید من دیشب سرم شدید درد می کرد نتونستم کامنتی بذارم اینجا ...
این نوشتت یک مشکل بزرگ داره و اون ادبیات ِ «تاریخ بیهقی»ـواره!
استفاده از کلمه هایی مثل رسالت،عظمت، همگان، بدان و ... به درد این نسل(نسل ما) و به درد این دغدغه ها (دغدغه های ما) نمیخوره! ... قدیمی و کسل کننده شده ... بی استفاده شده ... برای مخاطب سخت معنی میشه یا اصلا بعضا معنی نمیشه!!
با این حال این چرا محوری و سوال پروری انتهای نوشتت واقعا قابل تحسینه. اینکه نویسنده جهان اطرافش رو بازخواست کنه و ازش سوال بپرسه رو دوست دارم.
و یک مساله دیگه توی ترکیب هایی که می سازی : گاهی اوقات دیدم ترکیبات وصفی خیلی جالبی می سازی ولی گاهی اوقات میری رو کلیشه. مثلا ترکیبی که خیلی خلاقانه بود و من اینجا دوست داشتم «پایکوبی ِ میمون وار ِ سرمستان ِ بی درد» بود. ترکیب شدیدا کلیشه ایت هم «آسمان ِ خاکستری» یود که با وجود شاعرانگی سرشار و دوست داشتنیشدشدیدا کلیشه ای هست!
سلام.
ممنون که نظر دادی.
راستش من بات موافق نیستم وقتی میگی ادبیات "تاریخ بهقی وار" قدیمی شده.اتفاقا من تو این نوع ادبیات وزن میبینم.تو کلمات عربی بیشتر.پس بی استفاده و بی معنی نیست.به نظر من نوشته رو قشنگ می کنه.بش صلابت میده.یا یجور پایگاه فرهنگی.یجور بازگشت به خویشه.اتفاقا چرا نباید از فرهنگ قدیممون "بهره" بگیریم.البته من موافق سنت شکنی هم هستم.هدف وسیله رو واسه من توجیه میکنه و توی نوشتن هدف واسم انتقال حس هست.
من تقریبا هیچی از ادبیات نمیدونم.درصد درس ادبیاتم تو کنکور زیر ده شد.توی نوشته هام اگه ترکیبی استفاده میشه اگه کلماتی هست قدیمی بخشیش به حس من بستگی داشته تو اون لحظه و البته بخشیش هم به زیبایی بخشیدن به نوشته( از نقطه نظر خودم).اما من تو اون لحظه نمیتونم فکر کنم مخاطب چه نظری خواهد داشت.هرچند که بعد از نوشتن شدیدا علاقه مندم بدونم کسی که نوشته هامو می خونه چه نظری داره.ولی موقع نوشتن بهش فکر نمیکنم.
راجع به آسمان خاکستری باید بگم که اون رنگ برای آسمان رو خیلی دوست دارم و می دونم که خیلیای دیگه هم دوست دارن.پس خواه ناخواه کلیشه ای خواهد شد اما دوست دارم بدونی که هدف من از استفاده از ترکیب "آسمان خاکستری" قشنگ تر و دلنشین تر شدن نوشتم نبود.بلکه یه بخشی از احساس من بود که بیان شد.
و یک چیزی یادم روفت بگم : سریع تر آپ کن!
سلام
من آپ کردم
معمولا به کسی نمی گم اما نظر شما در مورد نوشته ام می تونه برام جالب باشه.
فعلا
حتما