هرزه ای به نام زندگی

هرزه ای به نام زندگی

I give,u take,this life that i forsake,been cheated of my youth,you turned this lie to truth(MetallicA.
هرزه ای به نام زندگی

هرزه ای به نام زندگی

I give,u take,this life that i forsake,been cheated of my youth,you turned this lie to truth(MetallicA.

کجاست آن صبح پاییزی...

آن هنگام که همگان در اوج شکوه و عظمتش می پندارند.خود به راستی می داند آنچه در دل دارد.نه عظمت،که تظاهر است بدان.
هر روز از شرق آسمان سر بر می آورد با این رسالت که روشنایش را بر سر زمینیان فرو ریزد،روزهای تکراریشان را گرما بخشد.حال آنکه خود در دل سرد است و بی رمق،تنها و بی هدف...
آخرین روزهای شهریور را انتظار می کشد تا بیایند...
ابرهای پاییزی را انتظار می کشد تا بیایند...
بیایند و او را از زندان آبی برهانند و میان آسمان خاکستری بیکران رها سازند.
جایی که قطره های بیرنگ پوچی شعله های حرص را در سینه فرو خواهند نشاند
جایی که تنهایی را آنگونه که باید،میتوان احساس کرد...
خورشید تابستان اگرچه گرم و روشن
در دل خاموشی و سرما را می جوید،چه...
بیزار است از پایکوبی میمون وار سرمستان بی درد...
او این شادی پست و زمینی را نمیخواهد
ترجیح می دهد از پشت یک شیشه ی لک شده،در یک صبح پاییزی و از پس یک نگاه غم زده دیده شود
آه...
.
.
.
کجاست آن صبح پاییزی؟