باد شدیدی می وزد...
از آن دست که پلک را ناگزیر به تنها چند میلیمتر باز ماندن می کنند....
به همراهش...
ذرات ریز برف که بر پوست صورت شلیک می شوند...
مکیدن اکسیژن به درون ریه هایم میان چنین هوایی بسیار مشکل گشته...
منظره ی مقابل...
بوران یکدست سپید...
منظره ی مقابل...
منظره ای نیست...
تصادم وقایعی از پیش تعیین شده...
به شعاع روز...
به مرکز من...
*تصادم=برخورد شدید
دوست داشتنی بود
تصویرگری فوق العاده ای داشت
راستش یکمی سردم شد
ممنون از چنین نظر امیدوار کننده ای...تمام چیزی که به دنبالش بودم همین تصویر گری بود و حالا شنیدن اینکه موثر بود به نوعی به من می گوید به هدفم رسیده ام....زنده باد...
منظره ی مقابل...
بوران یکدست سپید...
چه فضا سازی سردی پرفکت بود
به شعاع روز، به مرکز ِ من. لعنتی.
اینجوریاست...
چقدر سرد
سرد زیباست
نوشتن قشنگ دستت اومده.عالیه
چاکریمممممم...