Thin Air
Love is free
In time, in peace
And now is here
This life, this dream ...
You know how it feels but... is it all in your mind?
When you know how it feels to be pushed and pulled through your life
And sometimes it seems like there is life in your eyes
And all that I know is I love you
Yes I love you
And it feels like we're already flying
But the air is too thin and we're dying
The clouds all around take us higher
The world far below is on fire
I hold out my hand just to touch you
And all that I know is I love you
A vision a promise of heaven
A reason for being forever
You're just a whisper away
We've come too far to turn back
This is where we stand and face it
This is who we are, one step closer
Into thin air we will go there
We've come too far to turn back
This is where we stand and face it
I feel you breathe
You're just a whisper away
We've come too far to turn back
This is where we stand and face it
This is who we are one step close
Into thin air we will go there
We've come too far ...
This is where we stand ...
هوای نازک
عشق،آزاد است
در زمان
در آرامش
و حال اینجاست
در این زندگی،این رویا
تو می دانی چه حسی دارد...
که هل داده شوی و کشیده
در طول زندگیت...
و بعضی وقت ها به نظر می رسد
که زندگی جریان دارد در چشم هایت
و هر آنچه می دانم این است
که دوستت دارم
آری دوستت دارم...
و حس می کنم در حال پروازیم
اما هوا بس نازک است و در حال مردنیم...
ابرها اطرافمان
بالاترمان می برند
و جهان،زیر پایمان در آتش است
دستم را دراز کرده ام تا لمست کنم
و هر آنچه می دانم،این است که دوستت دارم
یک رویا،یک وعده از بهشت...
یک دلیل،برای ماندن تا همیشه...
تو تنها یم زمزمه آنور تری
دور تر از آن آمده ایم که بازگردیم
اینجا جاییست که می ایستیم
و روبه رویش می شویم
این چیزیست که ما هستیم
در این هوای نازک
یک قدم نزدیک تر...
و به آنجا می رویم
دور تر از آن آمده ایم که بازگردیم
اینجا جاییست که می ایستیم
و روبه رویش می شویم
نفست را حس می کنم
فقط یک زمزمه آنورتری...
Panic
You know you ain't going nowhere
You're stuck inside while the mind is flying
You said you'd help me in the morning
Twisting on pins into my eyes
And dragging on the ceiling below you
Fixing up the walls with your crooked hands
While you're miles away, miles away, miles away
I didn't think it'll all end up like this
There's spiders on the wall and they stink of piss
Dead heads lying in the corner
Staring at me making me feel bad
I put my hands up to my eyes
But the holes in my palms let me find a way
To corner you
I can feel my chest crushing inwards
Sucking through my skin into my BRAIN
Oxygen pushing on the window cracks in the glass let
It slip away
I start to cry and I keep on laughing
I close my eyes at what's left inside
And then I'll ran away
For all the time this land
For all the time in my hand
Slip around in depth found
Calmness fall once again
Razor blades floating in the warm bath
Air bubbles in your veins turning my hands black
Whispers coming from the next room
Window cleaner keep on SPYING
I put my hands up to my eyes
But the HOLES in my PALMS let me find
A way to corner me
Twelve tonnes hammer for My breakfast
Slipping of the edge in catatonic blood
Multiple decibel inscriptions trying all they
Can in miles an hour... face
Grey and looming downwards
Sniffing all the time for a ounce of silence
Screaming all the way
Numbers counting down inside me
Solar system thoughts circle round my head
False teeth hanging from the ceiling
Feet looking of the goms of the 2nd son
I eat my hands cos my legs are crying
You Broke my neck cause I Snapped my spine
I wish you would Die away
To all the time in this land
And all the time in my hands
Circle Round in depth found
Calmness Fall once again
هراسان
خودت خوب می دانی قرار نسیت جایی روی
محبوس درونی،در حالیکه ذهن در پرواز است
گفتی فردا صبح به یاری ام خواهی آمد
حال سوزن ها را در چشم هایم می پیچانی
زیر پایت،روی سقف کشیده می شوم
و با دست های چروکیده ات می کوشی دیوار ها را تعمیر کنی
در حالیکه مایل ها دوری...مایل ها دور
هرگز فکر نمی کردم بدینگونه ختم شود
روی دیوار عنکبوت و من بوی شاش دهم...
سرهای مرده گوشه ای آرامیده اند
به من زل زده اند و حالم را خراب می کنند
دست هایم را بر چشم هایم می نهم اما
سوراخ های کفشان راهی را می نمایانند تا
گیرت اندازم...گیرت اندازم
سینه ام را حس می کنم که داخل فشرده می شود
در حالیکه پوستم را به درون مغزم می مکد...
اکسیژن،خود را بر پنجره می کوبد
ترک های روی شیشه می گذارند به داخل سرک کشد
شروع به گریه می کنم و بی وقفه می خندم
چشم هایم را به روی آنچه از درون باقیست می بندم
و بعد خواهم گریخت...خواهم گریخت
چرا که همه وقت...در این زمین
و همه وقت...در دستانم
به اطراف می لغزم
در عمق بیابم
بار دیگر آرامش سقوط می کند
تیغ های اصلاح،شناور در وان گرم
حباب های هوا در رگ هایت،دستانم را رو به سیاهی برده اند
زمزمه هایی از اتاق بغلی شنیده می شود...
شیشه پاک کن بر من زل می زند
دست هایم را روی چشم هایم می نهم اما
سوراخ های کفشان راهی را می نمایانند تا خود را
گیر اندازم...گیر اندازم
چکش دوازده تنی برای صبحانه ام
در این خون فلج گشته،از لبه می لغزد
دسی بل های حک شده،با سرعت چندین مایل بر ساعت
حد اکثر کوشششان را می کنند
صورتم خاکستری گشته،روی به پایین محو می شوم
سرتاسر زمان را می بویم،به دنبال ذره ای از سکوت
تمام طول این راه را،جیغ می کشم
درونم اعداد به شماره افتاده اند
منظومه ی شمسی افکار به دور سرم می چرخد
دندان های اشتباهی از سقف آویزانند
دست هایم را می خورم،چون پاهایم می گریند
تو گردنم را شکستی چون من ستون فقراتم را
ای کاش می مردی و می رفتی...
چرا که همه وقت...در این زمین
و همه وقت...در دستانم
به دور خود می پیچم...
در عمق بیابم
آرامش سقوط می کند
دگربار...دگربار...