روح اندوه
در این مکان متروکه بود
به زیر ردای تیره و بیماه شب
که جذب درخشش یک روح(زن) جوان شدم
مویه می کرد میان درختان...
به او گفتم:
_کلاغان سیاه و درختان یخ گرفته برایم از تو گفته اند
ای الهه ی جنگل مرده
آغوشت را می جویم ای روح اندوه
یکبار دیگر چهره ی زیبایت را نشانم ده
با اکسیر گداخته ات مسحورم کن
مرابه میان بازوانت کش و مرگ ابدی را درونم بدم...
.
.
.
او با سپیده به سخن نشست...
گفتارش زمزمه کنان بر زبان باد جاری گشت...
.
.
.
و بعد
.
.
.
در سکوت
.
.
.
ابر های رنگ پریده،سپیده را با خود بردند
و باران سیاه باریدن گرفت
و پرندگان نقاب بر چهره زدند
.
.
.
داغ سحرناک مویه اش بر درختان بلوط حک شده بود
شب رفته بود و من،سوگوار در حسرت آن روح مانده بودم
برای آخرین بار،از دور دست زیبایش را نگریستم
در حالی که درختان بر جامه اش چنگ می افکندند
سرگردان در نفس زمستان،رفت و رفت تا محو شد...
و از آن روز به بعد
هزاران پرنده ی نقابدار پریده اند
و باران اندوه همچنان می بارد...
.
.
.
تا همیشه...
"و زنده باد آگالوچ...تا همیشه"
The Melancholy SpiritIt was in this haunted place under a moonless cloak of ebony
I was drawn to the glow of a young spiritess weeping in the woods
The blackest ravens and ice-veiled boughs
Have spoken of you, goddess of these bleak woods
I yearn for your embrace, spiritess of the melancholia
Show me, again, your sweet face
Enchant me with your rich, cinder burnt ether
Lure me into your arms and bless unto me eternal death
She had spoken to the dawn
Her words wisped in tongues of the wind
And then silence...
Pale clouds betrothed the dawn
Black rain fell
The birds wore masks
The haunting stain of her woe
Had burned itself into the oak
Night had gone
Bereaved, I was torn for her
One last time I witnessed her beauty in the distance
The arms of the trees tore at her morbid gown swaying in the loathsome winter
breeze
She faded before my eyes
Since that day a thousand veiled birds have taken flight
And the melancholy rain still pours forever on...
A Desolation song
here i seat
at the fire
Liquor's Bitter Flames Warm My Languid Soul
Here I Drink Alone And Remember
A Graven Life, The Stain Of Her Memory
In This Cup, Love's Poison
For Love Is The Poison Of Life
Tip The Cup, Feed The Fire,
And Forget About Useless Hope. . .
Lost In The Desolation Of Love
The Passions We Reap And Sow
Lost In The Desolation Of Life
This Path That We Walk. . .
Here's To Love, The Sickness
The Great Martyr Of The Soul
Here's To Life, The Vice
The Great Herald Of Misery
In This Cup, Spiritus Frumenti
For This Is The Nectar Of The Spirit
Quench The Thirst, Drown The Sorrow
And Forget About Cold Yesterdays. . .
Lost In The Desolation Of Love
The Passions We Reap And Sow
Lost In The Desolation Of Life
This Path That We Walk. . .
Lost In The Desolation Of Love
The Sorrows We Reap And Sow
Lost In The Desolation Of Life
The Path That We Walk. . .
می نشینم،جنب آتش
شعله های تلخ "لیکور" روح سردم را گرمایی می بخشند
به تنهایی می نوشم و به یاد می آورم
عمری مرده را،لکه ای خاطره را
در این جام،عشق زهر است
چه، عشق زهر رزندگانیست
جام را وارو می کنم،آتش را طعام
و فراموش می کنم شوقی هرزه را
گمشده در تنهایی عشق
شهوت است که درو می کنیم و می افشانیم
گمشده در تنهایی عمـــر
این راهیست که در آن قدم بر می داریم
به سلامتی عشق،مرض
شهید کبیر روح
به سلامتی عمـــر،هرزگی
قاصد کبیر فلاکت
در این جام،Spiritus Frumenti
چه،این عصاره ی روح است
عطش را فرو نشان،اندوه را غرقه بدان
و فراموش کن دیروز های سرد را
گمشده در تنهایی عشق
شهوت است که درو می کنیم و می افشانیم
گمشده در تنهایی عمـــر
این راهیست که در آن قدم بر می داریم
گمشده در تنهایی عشق
اندوه است که درو می کنیم و می افشانیم
گمشده در تنهایی عمـــر
این راهیست که در آن قدم بر می داریم