و ببین تنهایی را...
چه وحشیانه پنجه می افکند بر تن ضعیف و زبون
تک درخت تکیده،گوشه ای دور افتاده
با چند برگ خوشکیده بر سر شاخه
چند برگ که آماده ی ترک گفتنند او را...
تنها در انتظار اندک بهانه ای از چانب باد های موسمی اند...
بروید مادر ق...ه ها...
بروید به ت.خ.مم...
آقا همین شعر رو تمرین کن، ابزار کار رو بیارم، بریم تو کارش. البته به جای اون دو خط آخر با «بروید» تمرین کن که مثل سری قبلی نشه
نمیای که...
تمام ابهت اون شعر به اون برویدای آخرشه
آمبینت دارک ویو آکوستیک
اقا به یارو فخش بده چی کار به فحش ناموسی داری این چه کاریه