دستانی گشوده،سرشار از تمنا،روی به آسمان...
آسمانی سرتاسر پوشیده از ابر های خاکستری و رشته هایی نازک و معلق در هوا از جنس نور،و یک خورشید در ورای همه ی این ها.دور از ذهن،نهان از دید...برای روح درمانده نمادی از امید...
روزگاری قرار بود روشنگر راهم باشد...
بر این تکه زمین جدا افتاده از باقی دنیا،آرامیده ام،در حالیکه روزها از پس نگاه خیره ام به بالا و از لابه لای انگشتان گشوده ام فرو می ریزند،هر از گاهی تلاش کرده ام یکی رابه چنگ آرم،اما...
اما سریعتر از آن می لغزند که بتوان به دستشان آورد،لعنتی ها را...آری...سریعند لعنتی ها...
این است که دیگر تنها در انتظار...
تنها در انتظار...
نمی دانم در انتظار چه چیزم،شاید معجزه ای از پشت آن ابر های در هم تنیده،شاید تابشی از جانب آن خورشید نهان...
و در این حال دستانم را گشوده ام...
سرشار از تمنا...
روی به آسمان...
آخر این را هزاران بار ترجیح می دهم بر زیستن میان آدمیان.آری ترجیح می دهم قلب در این گوشه ی دور افتاده از هستی،به تنهایی بتپد تا آنکه بخواهم دروازه های روح را بر این دوپایان بیولوژیک بازگشایم.
حال که هدف از بودن نوع بشر نیست جز بقا
حال که دوستی،برابری،برادری،عشق،ایثار و در یک کلام اخلاق،نیستند مگر مضحکه ای بر لبان هرزه ی انسان مترقی امروز،من دیگر نمی خواهم انسان باشم.می خواهم حیوان باشم.کثیف باشم،در سیاه ترین چاله های طبیعت فرو روم و آنجا نیمه جان،آنچنان که حال آرامیده ام،باقی عمر را در انتظار معجزه ای،رشته نوری،و یا هرچیزی متفاوت از آنچه مقابلم هست سپری کنم.
آری این بس شرافتمندانه تر است در نگاهم...
بسی شرافتمندانه تر...
چنانچه می خواهید در دنیای اینترنت بهتر و بیشتر دیده شوید فقط این کار را به ما بسپارید/
با ما شمارشگر بازدید سایت خود را منفجر کنید/
ما کاری می کنیم تا به طور چشمگیری بازدید از وبلاگ و وب سایت شما افزایش پیدا کند
100 هزار بازدید در طول یک هفته
200 هزار بازدید در طول 10 روز
900 هزار بازدید در طول یک ماه
http://bazbinafza.blogsky.com
http://bazbinafza.rozblog.com
راستش خوشم نیومد.
هم فرم تکراریه هم معنی نوشتت که چیزی جز منفعل بودن و در جا زدنه نیست.
شاید بگی زندگی ما تکراریه،یه مشت آدمه منفعلیم.آینده ای نداریم.
قبول ولی قرار نیست که مهر تایید به این اوضاع بزنیم.
اگه ردش نمیکنی حداقل تاییدش هم نکن.
حرفات درسته
منتها هدفم رد یا تایید کردنش نیست
بیان کردنشه،من فیلسوف نیستم که بخوام معنی ای برسونم.من فقط دارم احساستمو بیان می کنم
خسته کننده و تکراریه چون نمیتونه غیر از این باشه
من همیشه دوست داشتم یه عقاب باشم.انصافا بهتر از آدم بودنه
چرا دیگه.بین بد و بدتر،بد رو انتخاب کردی.

تو خونه نشتن وتنها بودن رو ترجیح میدی به بودن در میونه یه مشت آدمه تهی از عشق و ایثار و ...
من میگم این انتخاب اشتباهه.منفعل بودن اشتباهه.اصلا طرز فکرت اشتباهه.ببین یا آدم میشی یا خودم میام میکنمت آدم.
بعدشم فقط فیلسوفا نیستند که نتیجه گیری میکنن و معنی رو میرسونن.
بهترین کار رو میکنی ول کن این ادمای خالی از نور و عشقو که چی باهاشون بگردی بشی مثل اونا همه رو یه نقاب بزاری؟ نه تو خودت باش اون خودته که خاصه